سالگرد ازدواج مامان و بابا....
سلام عشق مامان... عزیز دلم امروزهشتمین سالگرد ازدواج مامان و بابایی بود...یه روز قشنگ و فراموش نشدنی... اصلا باورم نمیشه 8 سال گذشته باشه...انگار همین دیروز بود که دست تو دست هم دادیم و با هم پیمان زندگی بستیم... چقدر زود گذشت... ولی من برعکس خیلیا که چند سال از زندگیشون میگذره احساس پیری و کسالت میکنن کاملا احساس آرامش و جوانی میکنم ...با داشتن بابای مهربونت به خودم میبالم...عزیزم من باباتو از صمیم قلب دوسش دارم و بهش افتخار میکنم...از اینکه این 8 سال کنارم بوده و با محبتهای بی پایانش بهم عشق ورزیده خدای بزرگرو شاکرم...از خدای بزرگ...
نویسنده :
مامان آراد
1:11